کد مطلب:216568 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:297

سخن چینی محمد بن اسماعیل برادرزاده ی امام کاظم
گفتار و حركات و شیوه های زندگی امام موسی بن جعفر (ع)، و حتی سكوت آن حضرت یك نوع مبارزه با دستگاه هارون بود، و هارون دنبال بهانه می گردید تا فرصتی به دست آید و آن حضرت را به شهادت برساند، یكی از افرادی كه بهانه به دست هارون داد و او را در تصمیم خود جدی و شتابزده كرد، محمد بن اسماعیل بن امام صادق (ع) (برادرزاده امام كاظم علیه السلام) بود. [1] .



[ صفحه 93]



علی بن جعفر (برادر امام كاظم) می گوید: برای انجام عمره ی ماه رجب در مكه بودیم كه محمد بن اسماعیل نزد من آمد و گفت: «عمو جان تصمیم دارم به بغداد مسافرت كنم، دوست دارم با عمویم موسی بن جعفر (ع) خداحافظی نمایم، دلم می خواهد تو نیز همراه من باشی»، من با او به حضور امام كاظم (ع) رفتیم، پارچه ی رنگ كرده ای به گردنش بسته بود و پائین آستانه ی در نشست و من خم شدم و سر آن حضرت را بوسیدم و عرض كردم: برادرزاده، محمد بن اسماعیل، می خواهد مسافرت برود، آمده تا با شما خداحافظی كند.

فرمود: بگو بیاید، من او را كه در كناری ایستاده بود صدا زدم، نزدیك آمد و سر حضرت را بوسید و گفت: قربانت مرا سفارشی كن و به من پند و موعظه بفرما.

امام كاظم به محمد بن اسماعیل فرمود:

اوصییك ان تتقی الله فی دمی.

:«سفارشت می كنم كه درباره ی خون من از خدا بترسی» (و باعث ریختن خون من نگردی).

محمد گفت: هر كس درباره ی تو بدی كند، به خودش می رسد، سپس برای بدخواه امام كاظم (ع) نفرین كرد.

بار دیگر محمد، سر عمویش امام كاظم (ع) را بوسید و گفت: مرا موعظه كن.

امام بار دیگر فرمود: «تو را سفارش می كنم كه درباره ی خون من از خدا بترسی».

او باز هم سخن قبل را تكرار كرد.

و برای بار سوم اما را بوسید و گفت: ای عمو! مرا موعظه كن.

امام برای سومین بار به او فرمود: «تو را درباره ی خون خودم سفارش می كنم كه از خدا بترسی».

محمد بن اسماعیل باز بر بدخواه امام نفرین كرد.

علی بن جعفر می گوید: در این هنگام برادرم امام كاظم (ع) به من فرمود: اینجا



[ صفحه 94]



باش، من ایستادم، حضرت به اندرون رفت و مرا صدا زد، نزدش رفتم كیسه ای كه محتوی صد دینار بود به من داد و فرمود: این پول را به پسر برادرت (محمد) بده تا در سفر كمك خرجش باشد، دو كیسه دیگر نیز داد و فرمود: همه را به او بده.

عرض كردم: اگر طبق آن چه فرمودی از او می ترسی، پس چرا او را علیه خود كمك می كنی؟

فرمود: هرگاه من صله ی رحم كنم، ولی او قطع رحم نماید، خدا عمرش را قطع می كند، سپس سه هزار درهم دیگر كه در همیانی بود داد و فرمود: به او بده، من نزد محمد بن اسماعیل رفتم كیسه اول (صد دینار) را دادم، بسیار خوشحال شد و برای عمویش دعا كرد، كیسه ی دوم و سوم را دادم به گونه ای خوشحال شد كه گمان كردم دیگر به بغداد نمی رود، باز سیصد درهم به او دادم.

ولی در عین حال او به بغداد نزد هارون رفت و گفت: «گمان نمی كردم در روی زمین دو خلیفه باشد، تا این كه دیدم مردم به عمویم موسی بن جعفر (ع) به عنوان خلافت سلام می كنند». (به این ترتیب سخن چینی كرد و هارون را بر ضد امام كاظم (ع) برانگیخت).

هارون صد هزار درهم برای او فرستاد، ولی خداوند او را به بیماری «ذبحه» (درد شدید گلو شبیه دیفتری) مبتلا كرد، كه نتوانست به یك درهمش بنگرد و آن را به مصرف برساند، و به این ترتیب مرد. [2] .


[1] طبق بعضي از روايات، نام اين شخص علي بن اسماعيل بوده است چنان كه در روايت بعد ذكر خواهد شد، و شايد دو نفر باشند.

[2] اصول كافي ج 1 ص 485.